کله بستن: رسیدند زی آبگیری فراز زده کلۀ زرّبفت از فراز. اسدی. یکی هودج از ماه زرین سرش زده کلۀ زرّبفت از برش. اسدی. زده کله بالای شاهانه تخت نشسته بر آن یوسف نیک بخت. شمسی (یوسف و زلیخا). زده کله وتاج گوهرنگار برآیین درآویخته شاهوار. شمسی (یوسف وزلیخا). چون زدی ابر کله بر خورشید از لطافت شدی چو ابرسفید. نظامی. و رجوع به کله و کله بستن شود
کله بستن: رسیدند زی آبگیری فراز زده کلۀ زرّبفت از فراز. اسدی. یکی هودج از ماه زرین سرش زده کلۀ زرّبفت از برش. اسدی. زده کله بالای شاهانه تخت نشسته بر آن یوسف نیک بخت. شمسی (یوسف و زلیخا). زده کله وتاج گوهرنگار برآیین درآویخته شاهوار. شمسی (یوسف وزلیخا). چون زدی ابر کله بر خورشید از لطافت شدی چو ابرسفید. نظامی. و رجوع به کله و کله بستن شود
کره بستن. کره برآوردن (ناظم الاطباء ذیل کره). کره گرفتن. کپک زدن. تکرج. سبز شدن نان و غیره چون دیری در هوای مرطوب بماند. (یادداشت مؤلف). زنگار بستن نان و میوه و جز آن. (ناظم الاطباء). اور زدن (تکرج عربی و مشتقات مادۀ کرج معرب این کلمه فارسی است). (یادداشت مؤلف). رجوع به کپک زدن، کره گرفتن و کره برآوردن شود
کره بستن. کره برآوردن (ناظم الاطباء ذیل کره). کره گرفتن. کپک زدن. تکرج. سبز شدن نان و غیره چون دیری در هوای مرطوب بماند. (یادداشت مؤلف). زنگار بستن نان و میوه و جز آن. (ناظم الاطباء). اور زدن (تکرج عربی و مشتقات مادۀ کرج معرب این کلمه فارسی است). (یادداشت مؤلف). رجوع به کپک زدن، کره گرفتن و کره برآوردن شود